درشهربا دعای تو باران گرفتهاست مهرتو سایه بر سر ایران گرفتهاست
هردلشکسته راه خراسان گرفتهاست دلمُرده بود زائـرتانجان گرفتهاست
ایـنجـا گـدای سـاده پُـرآوازه میشـود
باهـرزیـارتی نفـسـش تـازه میشـود
اینجا شکسته بالی زائر سعـادت است هرقطره اشکواسطۀ استجابت است عاشقترآنکه خواهش جانش شفاعتاست سرمـایـۀقـیـامت مااین زیـارتاست
با اینکه شهر از نفـس افـتاده درگـناه
در زیـر آسـمـان تـو داریـم سـر پـنـاه
یادش به خـیرحال خوش بیگـناهیام حــالاکـه روسـیـاه جـهـانتـبــاهـیام
ازتـوجـدا نـکـرده مـراروسـیـاهیام یـادت رفـیـق دورۀ بیتـکـیهگـاهـیام
اذن ورود، اشک زلال است درحرم
رؤیای نا امـید، مـحال است درحـرم
با هربهـانه سـمت حـرم میکـشانیام ازلـطـف هـم جـواریتانآسـمـانـیام
مهرت چه نقـشها زده برزنـدگانیام طی گـشـته پـایآیـنـههـایت جـوانیام این اشکهای داغ که فریاد بیصداست
باگونههای پنـجـرهفـولادتآشـناست
زائــر شــدم دوبــاره جــلال امــام را از من گـرفـته اشـک مـجـال کـلام را
آقــا بــبـخـش ســادگـی ایـن ســلام را میخواهمازتووعـدۀ حُـسن خـتام را
عـمـریست ازهوای هـیاهو بُـریـدهایم ازهر که غـیر ضامن آهـو بُـریـدهایم